عقداگردی،روستای سروعلیا،در جستجوی قنات

ساخت وبلاگ

عقداگردی

قسمت ششم

روستای سروعلیا،در جستجوی قنات

(ویژه جشنواره سفرنگاری اردکان گرام)

 

شب در اقامتگاه انار عقدا میزبان دکتر مجید اسکندری نویسنده کتاب "طبیعت گردی با گیاهان ایران" بودیم. او و همراهش قناتی را در همین حوالی کشف کرده بودند که حیرت آنها را برانگیخته بود. شاید درست بگویم یک ساعتی درباره آن قنات برایمان صحبت کردیم. انقدر تعریف کردند تا ما مشتاق شدیم تا فردا با آنها همراه شویم. استاد اسکندری که تخصص گیاه شناسی و دکترای علوم گیاهی دارد برای دیدن یک درخت و یک گیاه به همه جای ایران سفر می کند و قرار شد بعد از اندازه گیری و ثبت یک گیاه در همان منطقه ما را هم برای دیدن قنات یاری کنند. البته بلد محلی سه خواهر بودند که در روستای سروعلیا زندگی می کردند. فردای آن شب با حسین و امیر راهی شدیم.

در جستجوی قنات

بعد از پیوستن به استاد اسکندری آن سه خواهر که بسیار مهربان و مشتاق بودند ما را در بیابان به سمت قنات راهنمایی کردند. در مسیر از داستان ها و روایت های محلی، از زندگی مردم در این روستا، از دغدغه های شغلی و صنایع دستی و از هر دری صحبت می کردند. جوی قنات که رسوب زیادی داشت و مردم محلی برای لایه روبی مراسمی داشتند و سالانه آن را تمیز می کردند. ماهی های کوچکی که در آن شنای می کردند.

در جستجوی قنات

از قنات هایی که در مسیر بود بازدید کردیم و در بیابان جلو می رفتیم. از درخت انجیری که پیرزنی سالیان سال با فانوسی هر شب برای خلوت و راز و نیاز به آنجا می آمد و قناتی که در زیر آن درخت جاری بود. ساعتی بود که در بیابان راه می رفتیم و دیگر خسته شده بودیم و کم کم داشتیم معترض می شدیم تا اینکه به دهانه قناتی رسیدیم.

در جستجوی قنات

در سطح، بیابان بود و در زیر این بیابان انگار دریایی خروشان در جریان. از دریچه یکی از این قنات ها فقط صدای خروشان آبی که جریان داشت به گوش می رسید که به نظر بسیار پرآب و پرسرعت بود. تا اینکه به دهانه ای رسیدیم که توجه را جلب نمی کرد. دوربین را گذاشتم و از دهانه پایین رفتیم. کمی بعد با حیرت به زیبایی و شگفتی که دیشب تعاریف آن را شنیده بودیم روبرو شدیم. انگار به غاری ورود می کردیم پر از عناصر عجیب و غریب.

درون قنات - عکسهای داخل قنات از امیر امیری چون من دوربین با خودم نبردم و دستیار کارگردان بودم (نورپردازی)

ماهی، خفاش، آبشار آبی که از بالا سرازیر بود، ماهی، حلزون، چکیده های رسوبی و آهکی، دندانهای مردم محلی هم زرد بود و این تاثیر همین آب آهکی است. یک جایی آب دو شاخه می شد و مسیرش را به دو سو تغییر می داد، شگفت اینکه اگر پاهای خودت را در آب می گذاشتی، سمت راست آب گرم و سمت چپ آب سرد بود. ما در یکی از دالان های باریک قنات جلو رفتیم. هوای مرطوب و خنک، هیجان حضور در آن قنات شگفت انگیز، لذت گفته هایی که شب شنیده بودیم را چشیدیم.

قنات در دل کویر و به قولی حیات در دل کویر

پس از خروج از قنات به روستای سرو برگشتیم. روستایی کوچک با باغ ها و بادگیر و قلعه. خواهران که در کارگاهی کوچک در روستا زیلوبافی می کردند ما را دعوت کردند تا از هنرشان بازدید کنیم و ما را آجیل محلی تعارف کردند و مهرشان را مانند خواهران همیشه مهربان ایران بدرقه راهمان کردند. بعد از اینکه از روستا خارج می شدیم همچنان حسرتی بر دل داشتیم که این قنات را باید بیشتر می دیدیم و کاش زمان داشتیم بیشتر می ماندیم و تماشا می کردیم.

روستای سروعلیا

روستای سرو خلوت و در سکوتی عمیق، در میانه کویر با قنات هایی اعجاب انگیز با میزبانانی پر از مهر، خاطره ای زیبا از این سفر برایم ساخت و به راستی همراهی با جامعه محلی و شنیدن قصه هایشان بی نظیر و تجربه ای عمیق از سفر است.

بادگیرهای فرد روستای سروعلیا

عقدا گردی ادامه دارد...

دزفول گرام...
ما را در سایت دزفول گرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : safarbedigarsu بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:09